تفریحی
گپی خواندنی با گوهر خیراندیش؛ از بازی در کلاه پهلوی تا بازی زندگی
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 2:46

 زماني كه در دانشگاه رشته پزشكي، زبان انگليسي و هنر قبول شدم، هنر را انتخاب كردم مادرم اعتقاد داشت كه پزشكي بخوانم اما من به شوخي ميگفتم ميروم هنر بخوانم تا رمانتيسيسم تو را التيام ببخشم، او فكر ميكرد منظور من رماتيسم است. بعدها وقتي مادرم كارهاي من و همسرم را ديد واقعاً ما را تحسين و دعا ميكرد.

 

                    

براي گفتگو بايد بهانه اي باشد و بهانه گفتگوي ما هم با گوهر خيرانديش سريال كلاه پهلوي بود.اگرچه خسته سفر بود اما دعوت ما را پذيرفت و سرشار از انرژي به روزنامه ایران آمد و پاسخگوي پرسش های ما شد.اين هنرمند از كارهاي جديدش و البته سالها حضورش در عرصه هنر سخن گفت.


خانم خيرانديش چند وقتي بود كه پيگير گفت وگو با شما بودم اما گويا ايران نبوديد و خارج از كشور مشغول تدريس بوديد؟

بله، چند وقتي ايران نبودم. همان طور كه اشاره كرديد به تدريس مشغول بودم البته تدريس به آن شكلي كه در دانشگاه ها و آموزشگاه هاي ايران رايج است، نبود بلكه كارگاه آموزشي شامل نمايش و تحليل فيلم و كلاس هاي كارگاهي بود.

چگونه براي برگزاري اين كارگاه هاي آموزشي دعوت شديد؟

من چهار سال پيش به دعوت بخش فرهنگي و ايران شناسي دانشگاه «بركلي» از سوي خانم دكتر پيرنظر رفتم. چون قبل از اينكه به كاليفرنيا بروم، وارد فيلادلفيا شده بودم، دوستان بخش فرهنگي دانشگاه رزمان مطلع شدند و دعوتم كردند. پس از آن به دانشگاه «بركلي» رفتم.

 بعد هم جشنواره فيلم سانفرانسيسكو از من دعوت كرد و مدير برنامه ام برنامه ريزي كرد تا در ايالت هاي مختلف حضور پيدا كنم سپس بخش جشنواره فيلم هاي دانشگاه «يوسيالاي» دعوت كردند، چون با خودم ديويدي فيلم رسم عاشق كشي را داشتم با آقاي فلاح تهيه كننده فيلم تماس گرفتم و او هم لطف كرد و كپي 35 فيلم را برايمان فرستاد.

من به مدير آن جشنواره پيشنهاد كردم كه كارگردان اثر را هم دعوت كنند چون رسم عاشق كشي فيلمي بود كه در ايران و جشنواره هاي خارجي موفق عمل كرد و آقاي خسرو معصومي هم آمدند و افزون بر رسم عاشق كشي، باد در علفزار ميپيچد را هم با خود آورد و فيلم آنجا به نمايش درآمد. وقتي با روزنامه لسآنجلس تايمز و يكي از راديوهاي آنجا گفت وگو و مصاحبه داشتم، هم ايراني هاي مقيم آنجا و هم مردم آنجا مطلع شدند و به ديدن فيلم آمدند.

 سالن تا حدي پر شد كه بيرون هم پرده سفيد گذاشتند و كار را نمايش دادند. مطبوعات آنجا نوشتند كه هيچ فيلم ايراني به اين اندازه مخاطب نداشته است. اين دعوت ها ادامه داشت و اين بار به دعوت مديريت بخش فرهنگي دانشگاه سانتاباربارا خانم ژانت آفاري كارگاه آموزشي برگزار كردم. استقبال ايرانيان و مردم آنجا هم از فيلم هاي ما بسيار خوب بود.

 كمي به گذشته برگرديم. شما فعاليت تان را در زادگاه تان شيراز آغاز كرديد و سپس به تهران آمديد. چه زماني با همسر مرحوم تان آقاي جمشيد اسماعيلخاني آشنا شديد و چه زمانی به تهران آمدید؟

من در شيراز متولد شدم اما نميدانم چرا در بيوگرافيام در ويكيپديا محل تولدم كازرون نوشته شده است. سال 1349 با مرحوم اسماعيلخاني آشنا شدم كه منجر به ازدواج مان شد و سالها در سينما و تئاتر در كنار هم بوديم و سه فرزند داريم يك پسر و دو دختر.

 سال 1357 بعد از انقلاب من در دانشگاه تهران قبول شدم و با همسر و فرزندانم به تهران آمدم و از آن موقع در تهران زندگي كرديم. بايد بگويم من و همسرم در شيراز تئاتر كار ميكرديم و پس از آمدن به تهران، هنگام درس خواندن به كار تئاترم ادامه دادم چون كارمند اداره فرهنگ و هنر شيراز بودم و پس از آمدن به تهران كارشناس امور هنري ارشاد استان تهران شدم.

اما گويا طي سالهاي اخير در تئاتر كم كار شده ايد؟

من تئاترم را ادامه دادم اما تقريباً پس از فوت همسرم فعاليت هاي تئاتري ام كمرنگ شد چون بار زندگي را به تنهايي دوش مي كشيدم. آن موقع همسرم بود كه بار زندگي را به دوش بكشد تا من به علايق هنري ام برسم اما پس از فوتش حضورم در اين عرصه كمرنگ شد البته شانس اين را داشتم كه با كارگردان هاي خوبي در تئاتر كار كنم مانند عروسي خون كه با آقاي رفيعي كار كردم، پس از مرگ همسرم هم چند تئاتر كار كردم.

مانند ملاقات بانوي سالخورده كار استادم زنده ياد آقاي حميد سمندريان كه وقتي خبر فوت ايشان را شنيدم كاملاً شوك شدم. مرگ همسرم پس از فوت مادرم، بزرگترين مصيبت زندگي من بود، مرگ استاد هم اگر اغراق نكرده باشم برايم كمتر از این مصيبت ها نبود.

از شنيدن خبر فوت استاد بسيار به سوگ نشستم. قبل از سفرم به ديدنشان رفتم و متوجه شدم كمي مريض احوال هستند اما فكر نميكردم كه ايشان را از دست بدهيم و اين آخرين ديدار من با اين انسان بزرگ و فرهيخته و استاد دلسوز باشد.

يكي از همكاران قديمي مي گفت شما و مرحوم اسماعيل خاني همزمان با هم سر كار نمي رفتيد تا به فرزندانتان سخت نگذرد؟

اوايل كه مادر و خواهرهايم كمك ميكردند شايد در تئاتر با هم بوديم يا بعدش در سينما اما خيلي كم پيش ميآمد كه با هم در يك كار حضور پيدا كنيم يا همزمان سر كار باشيم. واقعاً هم دليلش اين بود كه نميخواستيم هر دو خودمان را مشغول كار كنيم.

 زماني كه در دانشگاه رشته پزشكي، زبان انگليسي و هنر قبول شدم، هنر را انتخاب كردم مادرم اعتقاد داشت كه پزشكي بخوانم اما من به شوخي ميگفتم ميروم هنر بخوانم تا رمانتيسيسم تو را التيام ببخشم، او فكر ميكرد منظور من رماتيسم است. بعدها وقتي مادرم كارهاي من و همسرم را ديد واقعاً ما را تحسين و دعا ميكرد.

 ميخواستم الگويي باشم هم براي خانواده و هم براي جامعه كه ديگران فكر نكنند كسي كه وارد اين رشته ميشود به خانوادهاش پايبند نيست تا وقتي كه همسرم فوت شد، ما توانسته بوديم در اين زمينه بسيار هماهنگ باشيم. اين شعار نيست، چون دوستانمان اين موضوع را ميديدند. شعار ما اين بود كه زندگي خوبي داشته باشيم نميخواستيم كار خوبي داشته باشيم اما زندگي بدي داشته باشيم.

پشيمان نيستيد كه پزشك نشديد؟

اين دكتريني كه هم اكنون در جامعه دارم را دوست دارم. اگر كسي هيچ گونه آموزشي از كار من نگيرد و فقط لبخندي روي لبانش بنشانم برايم ارزشمند است. فكر ميكنم اگر روانشناسي را يكي از شاخه هاي پزشكي بدانيم كمي توانسته ام در پزشكي موفق باشم.

 اما اينكه گفتيد پشيمان نشدم، خير من واقعاً پشيمان نيستم چون به اين نتيجه رسيدم اگر خون، زخم و... ببينم بيهوش ميشوم و اصلاً طاقت اين چيزها را ندارم شايد اگر در رشته پزشكي تحصيل ميكردم، اين رشته را ترك ميكردم.

شما با اين تدريس و حضورتان در خارج از كشور به نوعي يك سفير فرهنگي محسوب مي شويد. نگاهتان نسبت به معرفي كشورمان در كشورهاي خارجي چگونه است؟

به جرأت ميتوانم بگويم فيلم هاي ما و بازي بازيگران ما بسيار خوب است. از نظر فناوري ممكن است چندان قوي نباشيم اما از نظر قصه، سوژه و بازي ها جداً ميتوانم بگويم هنرمندان ما خوب و قوي هستند، همچنان كه اصغر فرهادي، مجيد مجيدي، عباس كيارستمي، داريوش مهرجويي، رخشان بني اعتماد، تهمينه ميلاني و... توانستند با فيلمهاي آن طرف آب رقابت كنند.

آنجا كه بودم در كتابخانه اي دنبال كارهاي ايراني مي گشتم و آثار كارگرداناني همچون تهمينه ميلاني، حاتميكيا، مجيدي، مهرجويي و... را يافتم. حتي ميگفتند سريال هاي ما را با زيرنويس انگليسي ميبينند مانند ميوه ممنوعه و مدار صفر درجه آقاي حسن فتحي. در اين سالها هنرمندان ما فعاليت خوبي داشتند و به درستي توانستند انعكاس دهنده هنر ايراني باشند. 

گاهي وقتها مي گوييم ايران ما چنين و چنان است و مي گوييم پيشينه چندين هزار ساله داريم اما همين پيشينه چند هزار ساله فقط به شعار تبديل مي شود در حالي كه در عمل ميبينيم هنوز نتوانسته ايم به خيلي چيزهاي كوچك در هر زمينه اي دست پيدا كنيم. اگر بخواهيم با خودمان صادق باشيم اگرچه به اين پيشينه افتخار مي كنيم اما اگر به آنها اعتقاد داريم چرا نمي آييم تبلور آنها را در همه زمينه ها پياده كنيم، نه فقط در هنر بلكه در همه زمينه هاي زندگي.

بايد راهكارهايش را پيدا كنيم و مديريت در همان زمينه را تربيت كنيم. اگر مديريت درست را در هر زمينه اي تربيت كنيم و آن پيشينه را هم لحاظ نماييم و كاملاً افراد را سر جايشان براساس تخصصشان بنشانيم، ميتوانیم موفق باشيم.

به مهرآفرين مستشارنيا بپردازيم؛ نقشتان در كلاه پهلوي كه مانند ديگر كاراكترهايتان متفاوت بود؟

وقتي آقاي دري متن را به من دادند بسيار خوشم آمد و اين زن را دوست داشتم، چون هر وقت ميخواهيم از گذشته ها بگوييم، ميگوييم همه چيز بد بود به نظرم اين يك بعدي نگاه كردن درست نيست و اين نقش هم يك بعدي نبود.

چون شعارزده اش مي كند.

بله، اين زن با همه تجددخواهي و مد روز بودنش انساني است كه ميخواهد فضيلت زن بودن و شأنيت يك زن ايراني را حفظ كند. او به دخترش گوشزد ميكند كه تو بايد در فرانسه الگوي يك دختر اصيل ايراني باشي. اين زن هم ميخواهد به اصول خانواده پايبند باشد و از طرفي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي هم داشته باشد.

من از ديالوگ هايم و اين شخصيت راضي هستم. به نظرم بخش هاي ايران هم خوب بود البته اگر فشار مالي نبود بخش هاي پاريس هم بسيار مي توانست زيباتر و جذابتر باشد.

 وقتي نقشهاي شما را طي چند وقت اخير مرور ميكنم ميبينم كه گوهر خيرانديش كه قدسي ميوه ممنوعه را بازي ميكند در اشكها و لبخندها نقش كاملاً متفاوت شمسي پلنگ را ايفا ميكند يا آن مادر ارتفاع پست با لهجه جنوبي يا پرستار سريال دختران حوا. يكي از ويژگيهاي بازي شما اين است كه هم نقشهاي مثبت و هم نقشهاي منفي و كمدي و جدي را باورپذير ايفا ميكنيد. چطور چنين اتفاقي ميافتد؟

خانم مريم خانم اينجا نيامدم از من تعريف كني.

 اين يك تحليل بود.


اين وظيفه يك بازيگر است كه كارش را بلد باشد.

ببخشيد، ميان كلامتان يا آن نقش عجوزه در فيلم پيشوني سفيد.

اگر هر كسي در رشته و تخصصش، توانايي اش را بشناسد و بروز دهد، ميتواند سنجيده عمل كند. من هم سعي ميكنم جامعه ام را خوب تحليل كنم و خوب و درست اطرافم را ببينم و در كنار همه اينها به وسيله گريم لباس و قصه شخصيتي را بازي كنم كه براي مخاطب باورپذير باشم. حالا اگر شما ميگوييد من را باور كرديد خدا را شكر تا حدودي موفق عمل كنم.

 راستي، خودتان كلاه پهلوي را ديده ايد؟

بله، من از طريق اينترنت شبكه هاي ايراني را ميديدم. حالا بگذاريد من از شما بپرسم، يك سالي كه من نبودم كارهايي كه از من ديديد دوست داشتيد؟

بله، من كه از طرفداران شما هستم مثلاً دختران حوا را ديدم كه براي شبكه اي مانند تهران خوب بود.

تهران 1500، كلاه پهلوي و ميگرن را هم ديده ايد؟

بله، البته من در جشنواره ديده ام و بسيار دوست داشتم و حتماً يك بار ديگر بايد ببينم. بازيتان در ميگرن هم مورد توجه قرار گرفت. شما خودتان چطور آيا تهران 1500 را ديده ايد؟

من نديدم، ولي قبلاً برايم چند دقيقه اش را ايميل كردند و ديدم البته تصوري از كار نداشتم. چون صدا نداشت. من در اين فيلم دو نقش داشتم. در كاراكتر اول شيرازي حرف زدم و در نقش دوم جاي خواهر حبيب رضايي بودم.

 تجربه اي در اين نوع كارها نداشتم آقاي بهرام عظيمي و تهيه كننده كار وقتي درباره كار صحبت كردند به دنبال اثر جديدي بودند و ما بازيگران هم بدون اينكه به دنبال دستمزدهاي آنچناني باشيم همگي فكر كرديم كمك كنيم و در اين تجربه جديد سهيم باشيم.

 چنين كارهايي هزينه زيادي دارد. هيچ كدام از بازيگران به دنبال دستمزد نبودند و تهيه كننده هم هديه هاي كوچكي را به بازيگران در نظر گرفت. آن طور كه شنيدم از فيلم استقبال خوبي هم شده است.

كمي بيشتر درباره حضورتان در اين فيلم بگوييد؟

من تصوري از اين نوع كار نداشتم. مثلاً اول عكس انداختيم كه بتواند شبيه سازي شود، يا اينكه ما حرف زديم بدون اينكه تصويري داشته باشيم. مانند يك نمايش راديويي حرف زديم بعد كه فيلم آماده شد آقاي عظيمي از من خواستند تا روي تصوير حرف بزنم. حالا من تصوير را ميديدم و حرف ميزدم و دوباره قبل از جشنواره هم روي نسخه نهايي صحبت كردم و اصلاحاتي انجام داديم البته من فيلم را كامل نديدم اما ميخواهم كار را روي پرده ببينم.

آيا اين نبودنهاي شما باعث گزيده كاريتان هم شده است؟

به تازگي چند فيلمنامه برايم ايميل شد و چنگي به دل نزد وگرنه ميتوانستم بيايم ايران و بازي كنم ولي نقش هاي خوبي نبودند. دلم ميخواست آن نقشها را دوست داشته باشم. اگر دوستشان ميداشتم حتماً ميآمدم.

گويا در راديو هم فعاليت داريد؟

من 18 سال است كه در برنامه صداي عبرت هستم. آقاي كاظم سبزواري نويسنده و كارگردان آن برنامه هستند كه از شبكه سراسري پخش ميشد و شنوندگان بسياري داشتيم. حتي در جايي براي براي بازبيني لوكيشن فيلم رسم عاشق كشي رفته بوديم ارتفاعات شمال، اهالي آنجا تلويزيون نداشتند، خانمي آنجا از ما پذيرايي كرد و وقتي تشكر كردم گفت چقدر صداي شما شبيه صداي گوهر خيرانديش است و من چيزي نگفتم. آقاي خسرو معصومي كارگردان آن فيلم گفت اگر خودش باشد چه و او هم گفت خانم خيرانديش كه اينجا نميآيد در كوه و كمر، آقاي معصومي هم گفت خودش است.

آن خانم هيجان زده شد و ما هر دو گريه كرديم. من خوشحال شدم از اينكه برد راديو آنقدر زياد است و همين باعث شد غير از سال گذشته هيچگاه راديو را ترك نكنم. بايد بگويم من اگرچه كارشناس امور هنري ارشاد هستم اما به شكل قراردادي در راديو نيز فعاليت دارم.

آيا تجربه دوبله هم داريد؟

بله، من تجربه دوبله هم دارم البته در بسياري از كارها جاي خودم حرف زدم همچنان كه در كلاه پهلوي در كنار استاد مسلم دوبله ايران آقاي منوچهر اسماعيلي بودم. قبلاً هم با آقاي ناصر طهماسب و ديگر دوستان كار كرده بودم. يا مثلاً در روزي روزگاري جاي خودم حرف زدم حتي جاي ديگران هم حرف زده ام، خلاصه اينكه از پس كارهاي خودم در این عرصه برآمدم.

شما عرصه هاي مختلف بازيگري را تجربه كرده ايد. چقدر اين عرصه ها با هم متفاوت هستند؟

هر كدام دنياي خودشان را دارند اما در يك اصل مشترك هستند آن هم اينكه بازيگر بايد سعي كند يك نوع باورپذيري به مخاطبش بدهد.

 با توجه به اينكه تجربه تدريس هم داريد فكر ميكنيد تحصيلات آكادميك چقدر در بازيگري كمك ميكند؟

تجربه بدون مطالعه و تحصيلات در مقطعي ميايستد. به همين دليل فكر ميكنم هر دو مكمل هم هستند. اگر فردي خودش را در زمينه كارش قويتر كند مسلماً قويتر عمل ميكند و نگاهش وسيعتر خواهد شد والبته به همان نسبت مسئوليتش را بيشتر ميكند. چون وقتي آدم فقط بخواهد تجربي كار كند شايد وسعت كارش را نشناسد اما وقتي ميخواهد آن حيطه را دنبال كند حتماً مطالعه ميكند و اين تحصيلات فرد را نسبت به آنچه ميخواهد ارائه دهد، نزديكتر ميكند.

شما بيش از 40 سال سابقه حضور در عرصه هنر داريد. آيا از كارنامه كاريتان راضي بوديد؟

اين اواخر از خودم راضي نبودم. آن هم چون بار زندگي روي دوش من بود و همه كارهايي كه كردم را چندان دوست نداشتم. دلم ميخواست شرايط مالي و زندگي ام طوري بود كارهايي را قبول ميكردم كه به فكر و ايده هاي من نزديك بود و دوستشان داشتم. كار من بازيگري است و زندگي ام از اين راه تامين مي شود.

البته ميتواند دليل قانع كننده اي نباشد اما شرايط زندگي اين طور ايجاب كرد. از همين تريبون از مردم پوزش ميخواهم، چون دلم ميخواست فقط در كارهايي بازي كنم كه دوستشان دارم و به آنها اعتقاد دارم اما شرايط زندگي اينگونه پيش نرفت.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی وهنری، سرگرمی ها، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: takbal, گوهرخیراندیش, مدارصفردرجه, تکبال, تئاتر, شیراز, اصغر فرهادي, مجيد مجيدي, عباس كيارستمي, داريوش مهرجويي, دختر, رخشان بني اعتماد, تهمينه ميلاني, حسن فتحي, دختران حوا, رادیو, عبرت, بازیگری, عکس بازیگران, دیالوگ, کلاه پهلوی, تهران1500,
عسل بدیعی بازیـگر جوان سینما درگذشت
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 15:50

عسل بديعي بعد از ظهر روز دهم فروردين به دليل دچار شدن به سردرد و حالت تهوع توسط اورژانس به بيمارستان منتقل شدند درحاليكه مسموميت و اوردوز به هيچ وجه از علائم وي نبوده و به همين دليل و تشخيص ندادن علت شب يازدهم به بيمارستان لقمان منتقل شد.

           

در بيمارستان لقمان ساعت 12 ظهر مرگ مغزي وي تاييد شد و علت مرگ هم طي بررسي هاي اوليه پارگي عروق مغزي وبه دنبال آن خونريزي مغزي مشخص شده است و ايست تنفسي وي در اين وضعيت مزيد برعلت شد و وي شب گذشته براي اهداي اعضا به بيمارستان مسيح دانشوري منتقل شد.

                   

مرگ مغزي وي توسط 4 متخصص و افزون برآن نماينده قوه قضائيه و پزشك قانوني تاييد شده است و طبق موافقت خانواده وي وهم چنين ميل باطني وي و در خواستش براي اهدا اعضايش آن هم در جشن نفس همه ي اعضاي داخلي از جمله كليه، كبد، قلب و ريه ي وي اهدا خواهد شد.
وي افزود:همه ي  نسوج و بافت هاي قابل اهدا نيز به درخواست خودش اهدا مي شود .

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار، اجتماعی، حوادث، فرهنگی وهنری، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: takbal, بازیگران, عسل بدیعی, سینما, عکس بازیگران, تلویزیون, تک بال, سرگرمی, تکبال, فوت عسل بدیعی, مرگ مغزی عسل بدیعی,
کارت عروسی چهره های مشهور سینمای ایران
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 14:41

در این مطلب سراغ تعدادی از ستارگان متاهل سینما و تلویزیون رفتیم و از آنها پرسیدیم چه چیزی روی کارت عروسی‌شان نوشته‌اند. در این میان بعضی‌ها هم بودند که اصلا عروسی نگرفته بودند، بعضی‌ها هم ترجیح داده بودند مهمانانشان را شفاهی دعوت کنند و از کارت استفاده نکرده بودند. ما صحبت‌های این دوستان را که خالی از لطف هم نبود در بخشی از همین مطلب آوردیم. با ما و این چهره‌های خوشبخت همراه باشید.

                                                    

 


امیر جعفری
 
من و همسرم ریما رامین فر ۸سال نامزد بودیم. بنابراین دلیلی نداشت بعد از این همه وقت عروسی بگیریم. در نتیجه کارت عروسی هم نداشتیم. نه من کت و شلوار دامادی پوشیدم و نه ریما لباس عروسی.
 
فرناز رهنماکارت عروسی ما یک کارت ساده به شکل قاب بود که من سادگی آن را خیلی دوست داشتم. روی آن هم فقط ساده و صمیمانه نوشته بودیم: «حضور شما موجب خوشحالی ماست.»
 
رضا داوودنژاد
کارت عروسی ما خیلی متفاوت و خاص بود. روی کارت ما هیچ چیز نوشته نشده بود جز اسم‌هایمان، رضا داوودنژاد و غزل بدیعی به‌اضافه تاریخ عروسی؛ همین و تمام. کارتمان هم شکل یک پازل بود. روز عروسی تیمی بسیج شدند و با همه مهمان‌ها تماس گرفتند و آدرس محل عروسی را به آنها گفتند.
 
 
حمیرا ریاضی
کارت عروسی من بسیار ساده بود و روی آن نوشته بودیم: «کاروانی آمد… بارش لبخند…» شعری از سهراب سپهری است.
                                
نیوشا ضیغمی
ما کارت عروسی نداشتیم، به‌خاطر اینکه مراسم عروسی‌مان بسیار کوچک و خانوادگی بود، بنابراین ترجیح دادیم مهمانان عروسی کوچک‌مان را تلفنی و شفاهی دعوت کنیم و کار به کارت و این چیزها نکشید.
             
پژمان بازغی
ما کارت عروسی نداشتیم. فکر کردیم ممکن است در چاپخانه آدرس محل عروسی لو برود و به این ترتیب آسایش و امنیت مهمانانمان خدشه دار شود. به همین دلیل بی‌خیال کارت عروسی شدیم. 
 
مریم امیرجلالی
من ۲۹ بهمن سال ۴۹ روز عیدغدیر ازدواج کردم. آن زمان عروسی‌ها خیلی ساده بود. مثل الان نبود که هزارتا چشم و هم چشمی و تجملات باشد. من سفره عقدم را خودم چیدم. سفره عقد خودم که سهل است حتی سفره عقد دخترم را هم که سال‌ها بعد بود (سال ۷۳) خودم چیدم. کارت عروسی هم نداشتم. همه مهمان‌ها را حضوری یا تلفنی دعوت کردیم. عروسی ساده و کوچکی بود. اصلا کارت عروسی هم مثل الان از واجبات عروسی نبود.
 
حدیث فولادوند چون مهمانان عروسی ما بسیار محدود بودند تصمیم گرفتیم کارت عروسی نداشته باشیم. ما مهمانان‌مان را حضوری یا تلفنی دعوت کردیم.
 
کمند امیرسلیمانی
عروسی ما کارت نداشت. کلا چندتا از رسومات مرسوم عروسی بود که من به آنها اعتقاد و علاقه‌ای نداشتم. یکی هم همین کارت عروسی بود. یکی دیگر هم تزئین و گل زدن ماشین عروس بود که از هر دو پرهیز کردم. من به اینها و چندتا چیز دیگر اعتقادی نداشتم و استفاده هم نکردم. ما مهمانان عروسی‌مان را تلفنی یا حضوری دعوت کردیم. 
 
ویشکا آسایش
من عروسی نگرفتم که کارت عروسی داشته باشم. آن زمان با مراسم عروسی و همه این تجملات بی‌مورد آن مثل کارت و … مخالف بودم. البته الان هم هنوز با بریز و بپاش بی‌مورد و تجملات مخالف هستم. من فقط عروسی‌های ساده و صمیمانه را دوست دارم.
 
مائده طهماسبی
ما جزو آن افرادی هستیم که نه عروسی گرفتیم و نه کارت عروسی داشتیم. آن زمان که ما ازدواج کردیم جوان‌ها خیلی آرمان‌گرا بودند، ما هم جزو آن نسل آرمان‌گرایی بودیم که سعی می‌کردیم همه چیز زندگی‌مان در نهایت سادگی باشد و اصلا چیزهایی مثل عروسی را تجملات می‌دانستیم که باید از آنها پرهیز کرد، اما جالب است نسل بعد از ما هر روز بیشتر از روز قبل درگیر همین تجملات شدند.
 
شبنم قلی‌خانی من از بچگی مثل خیلی از دختربچه‌ها عاشق مراسم عروسی بودم. البته عروسی خودم خیلی ساده و به دور از تجملات بود. کارت عروسی‌مان را همسرم طراحی کرد و روی آن شعری از فریدون مشیری را نوشتیم:
« تنها نگاه بود و تبسم میان ما تنها نگاه بود و تبسم. گاهی که سینه‌های‌مان چون کوره می‌گداخت دست تو بود و دست من – این دوستان پاک- که از شوق سر به دامن هم می‌گذاشتند وزین پل بزرگ – پیوند دست‌ها- دل‌های ما هم به خلوت هم راه داشتند.» و البته در پایان نوشتیم: «خواهشمندیم از آوردن هرگونه دوربین خودداری کنید.» 
 
شیلا خداداد
ما روی کارت عروسی مان جمله خیلی ساده‌ای نوشته بودیم. کارت با «در پرتو مهر یزدان پاک» شروع می‌شد و در ادامه بود: «در انتظاریم/ با گل وجود خود، محفل آرای سرور ما باشید… شیلا و فرزین». من این متن را از بین چند متنی که دیده بودم انتخاب کردم.
         
 
رزیتا غفاری
ما روی کارتمان نوشته بودیم: «دست‌های منتظرمان سرانجام با عشقی به پاکی آب و با ایمانی به تزاید خاک خوشبختی را می‌سازد، عزم آن داریم که در خانه کوچک‌مان نگهش داریم.»
                  
 
زیبا بروفه
کارت ما یک نقاشی کارتونی بود که خودمان کشیده بودیم. متاسفانه جمله روی آن را یادم نیست. به‌هرحال نزدیک ۱۷ سال از ازدواج ما گذشته است، اما خودمان خیلی کارت‌مان را دوست داشتیم؛ فکر می‌کنم مهمانان هم خوششان آمد. 
 
شقایق دهقان
ما کارت عروسی داشتیم اما هیچ چیز خاص و ویژه‌ای روی آن ننوشتیم. همان جملات مرسوم و عادی که تشریف بیاورید و ما را خوشحال کنید و… . شاید باورتان نشود اما نه تنها یادم نمی‌آید روی کارتمان چه نوشته بودیم، حتی یادم نمی‌آید عروسی‌مان چه روزی بود! می‌دانم شهریور بود اما یادم نیست چندم شهریور بود. برای اینکه این چیزها از همان اول اصلا برای من و محراب اهمیت نداشت.
  
 
سپند امیرسلیمانی
کارت عروسی ما آن چیزی که به معنای متعارفش در ذهنتان می‌آید، نبود. ما یک کارت ویژه و متفاوت طراحی کردیم. کارت ما یک تخته شاستی مستطیلی شکل بود که دوتا عکس روی آن چسبانده بودیم. عکس‌های دو نفره‌ای از من و همسرم. هر دو عکس هم فانتزی و شیطنت‌آمیز بودند. عکس بالایی که تاریخ قبل از ازدواجمان را داشت همسرم آرام نشسته بود و من شاد و خندان، شیطنت می‌کردم. عکس پایینی که تاریخ بعد از ازدواجمان خورده بود من آرام و مظلوم نشسته بودم و همسرم خندان و شاد، شیطنت می‌کرد. در کنار این عکس‌ها ۵ بیت شعر هم بود که مضمون آن این بود که در مراسم ما شرکت کنید اما برای هر نفر از مهمانان یک بیت شعر ویژه آن مهمان هم گفته بودیم. یعنی همه ابیات جز بیت چهارم که برای هر نفر متفاوت و مناسب با آن آدم بود، مثل هم بودند. من یک شب تا صبح بیدار نشستم و این شعرها را مخصوص هر نفر نوشتم. برای پیرها مناسب سن و احترام‌شان و برای جوان‌ها هم مناسب حال و هوای جوانی شعر گفتیم. بیت آخر هم این بود که : چند ساعت بیا پیش ما بشین/ جون مادرت بی‌خیال دوربین
 

 



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی ها، دنیای بازیگران، ازدواج، کارت عروسی، ،
:: برچسب‌ها: takbal, عکس بازیگران, کارت عروسی, عروسی بازیگران, تکبال, کارت عروسی بازیگران, سپند امیرسلیمانی, شقایق دهقان, زیبا بروفه, رزیتا غفاری, شیلا خداداد, شبنم قلی‌خانی, مائده طهماسبی, ویشکا آسایش, کمند امیرسلیمانی, مریم امیرجلالی, پژمان بازغی, نیوشا ضیغمی, تک بال, حمیرا ریاضی, رضا داوودنژاد, امیر جعفری, فرناز رهنماکارت, ,
برترین بازیگران زن سال 2012
نوشته شده توسط مهدی در ساعت 18:6
نیویورک تایمز برترین بازیگران زن سال 2012 را معرفی کرد.

جنیفر شریدر لارنس متولد ۱۵ اوت ۱۹۹۰ بازیگر فیلم و سریال آمریکایی است. وی با حضور در مجموعه تلویزیونی بیل انگوال پا به عرصه بازیگری نهاد. وی با حضور در فیلم‌هایی چون دشت سوزان و زمستان استخوان‌سوز توجه منتقدان را به خود جلب کرد و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

 

آن ژاکلین هاتاوِی متولد ۱۲ نوامبر ۱۹۸۲ بازیگر آمریکایی است. در سال ۲۰۰۸ بازی خوب هاتاوی در فیلم ریچل ازدواج می‌کند در نقش کیم مورد استقبال و ستایش صاحب‌نظران قرار گرفت. او با نقش‌آفرینی در این فیلم برنده و نامزد چندین جایزه سینمایی شد.

 

ربل ویسلون بازیگر ونویسنده ی استرالیایی از آثاری که وی در آنها حضور داشته میتوان به : "ضربه کامل" و "گوست رایدر" اشاره کرد.

 

نائومی الن واتس متولد ۲۸ سپتامبر ۱۹۶۸هنرپیشه انگلیسی-استرالیایی است. عمده شهرت وی به خاطر بازی در فیلم جاده مالهالند ۲۰۰۱ به کارگردانی دیوید لینچ می‌باشد.

 

امی لوو آدامز متولد بازیگر، خواننده آمریکایی و متولد ۲۰ اوت ۱۹۷۴ در ویچنزا در ایتالیا است. او در فیلم هایی همچون اگه می‌تونی منو بگیر ۲۰۰۲ ، شب در موزه: نبرد اسمیت‌سونیان ۲۰۰۹ ، جولی و جولیا ۲۰۰۹ و مشت‌زن۲۰۱۰ بازی کرده است.

 

کری واشنگتون متولد 31 ژانویه ی 1977 از آثار وی میتوان به آخرین پادشاه اسکاتلند اشاره کرد.

 

کایرا کریستانا نایتلی متولد ۲۶ مارس ۱۹۸۵ در لندن بازیگر انگلیسی است. وی کار بازیگری خود را در دوران آغاز کرد و از سال ۲۰۰۳ و پس از بازی در فیلم های "مثل بکهام شوت بزن" و "دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه" به شهرت جهانی دست پیدا کرد. نایتلی در چند فیلم هالیوود ی ظاهر شد و موفق شد برای بازی در نقش الیزابت بنت در فیلم غرور و تعصب، نامزد جوایز اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن شود. ۲ سال بعد نیز وی برای بازی در فیلم "کفاره"، باز هم نامزد جایزه گلدن گلوب شد. در سال ۲۰۰۸ نیز، مجله فوربز اعلام کرد که نایتلی دومین زن از نظر دریافت دسمتزد در سال ۲۰۰۷ بوده است و تنها غیز آمریکایی این لیست شد.

 

 


:: موضوعات مرتبط: اخبار، فرهنگی وهنری، دنیای بازیگران، ،
:: برچسب‌ها: 2012, برترین ها, تفریح, بازیگر, برترین بازیگران, عکس بازیگران, تک بال, ويلسون, ربل, جنيفر لارنس, تکبال, سرگرمی, بازیگران زن,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد